نوشته شده در 1 تیر 1404، ساعت 09:16

ایرانِ ما

ایرانِ ما

سِرّ برجای ماندن ایران چیست؟ [یک نقطهٔ مرموز در کلّ تاریخ ایران] از زنده‌یاد استاد محمدعلی اسلامی ندوشن:


ایران، از سه هزار سال پیش بدین‌سو هیچ زمان نبوده است که در صحنهٔ تاریخ جهان حاضر نباشد. یک ملّت چقدر می‌تواند پست و بلند و افت و خیز و رنج و آزمون داشته باشد، و باز بماند؟


از نفَس بیفتد، ولی از پا نیفتد؟ چون به حکم جغرافیا در قلب حوادث جهان بوده، از چهار سو فشار بر او وارد می‌شده، با این‌حال، از میدان به در نمی‌رفته.


از کاخ آپادانا تا خانهٔ گِلی حافظ در شیراز، فاصلهٔ چندانی نیست؛ زمانی مُلکِ مرئی را در زیر سیطرهٔ خود داشته، زمانی مُلکِ معنی را.


یک نقطهٔ مرموز در کلّ تاریخ ایران است و آن سرّ بر جای ماندن اوست. چگونه بوده که وقتی همهٔ درها به رویَش بسته می‌نموده است، باز دریچهٔ نامنتظری باز می‌شده که او بتواند خود را از طریق آن برهاند؟ چنین می‌نماید که هرگاه لازم می‌شده، او ادامهٔ حیات ایرانیَش را به بهای گرانی می‌خریده.


این بها، «شکیبائی در مصائب» بوده است.


بدینگونه، آنچه را که «مشی ایران» می‌توان خواند، به نیروی نو شدن و «باز آفرینی بر حسب مقتضیّات» تضمین می‌گردیده.


منظورم از «بازآفرینی بر حسب مقتضیّات» آن است که اقتضای اوضاع و احوال جدیدی که عارض گردیده، پاس داشته شود، بی‌آنکه اصلِ «مشی» تغییر یابد.


[اصل مشی ایرانی ماندن]


ظواهر تغییر می‌کرد، ولی او آن را مهم نمی‌دانست، پس از چندی و پس از یک انحنای مختصر، باز همان مسیر پیشین در پیش گرفته می‌شد.

ایرانِ ما

عمومی
1 تیر 1404، ساعت 09:16۲۰ دقیقه مطالعه
ایرانِ ما

سِرّ برجای ماندن ایران چیست؟ [یک نقطهٔ مرموز در کلّ تاریخ ایران] از زنده‌یاد استاد محمدعلی اسلامی ندوشن:


ایران، از سه هزار سال پیش بدین‌سو هیچ زمان نبوده است که در صحنهٔ تاریخ جهان حاضر نباشد. یک ملّت چقدر می‌تواند پست و بلند و افت و خیز و رنج و آزمون داشته باشد، و باز بماند؟


از نفَس بیفتد، ولی از پا نیفتد؟ چون به حکم جغرافیا در قلب حوادث جهان بوده، از چهار سو فشار بر او وارد می‌شده، با این‌حال، از میدان به در نمی‌رفته.


از کاخ آپادانا تا خانهٔ گِلی حافظ در شیراز، فاصلهٔ چندانی نیست؛ زمانی مُلکِ مرئی را در زیر سیطرهٔ خود داشته، زمانی مُلکِ معنی را.


یک نقطهٔ مرموز در کلّ تاریخ ایران است و آن سرّ بر جای ماندن اوست. چگونه بوده که وقتی همهٔ درها به رویَش بسته می‌نموده است، باز دریچهٔ نامنتظری باز می‌شده که او بتواند خود را از طریق آن برهاند؟ چنین می‌نماید که هرگاه لازم می‌شده، او ادامهٔ حیات ایرانیَش را به بهای گرانی می‌خریده.


این بها، «شکیبائی در مصائب» بوده است.


بدینگونه، آنچه را که «مشی ایران» می‌توان خواند، به نیروی نو شدن و «باز آفرینی بر حسب مقتضیّات» تضمین می‌گردیده.


منظورم از «بازآفرینی بر حسب مقتضیّات» آن است که اقتضای اوضاع و احوال جدیدی که عارض گردیده، پاس داشته شود، بی‌آنکه اصلِ «مشی» تغییر یابد.


[اصل مشی ایرانی ماندن]


ظواهر تغییر می‌کرد، ولی او آن را مهم نمی‌دانست، پس از چندی و پس از یک انحنای مختصر، باز همان مسیر پیشین در پیش گرفته می‌شد.